سرزمین عشق

مدرسه مدرسه مدرسه ها وا شده روی بدبختی ها!!!

سرزمین عشق

مدرسه مدرسه مدرسه ها وا شده روی بدبختی ها!!!

امشب شب قدره...............

امسال همه چیز فرق کرده دیگه شب قدر هم شب قدر نیست اصلا حال و حوای قدیمارو نداره حالا نمیدونم من این طوریم یا بقیه هم حس کردن

اه...............

شهادت امام علی(ع)را بر همه تسلیت میگویم

زن ها نخوانند......................

زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارش هم بدرد نمی‌خورد

زنها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در می‌آورد.

زنها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.

زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.

زنها مثل تخت خوابگاه هستند نوها و تازه هایشان کمیابند و کهنه هایش هم سرو صدا زیاد می کنند.

زنها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

زنها مثل عینک دودی هستند با هردو دنیا را تیره و تار می بینی.

زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا.

زنها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.

زنها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.

زنها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.

زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند.

زنها مثل هواپیما هستند رو زمین به هیچ دردی نمیخورند  

  

با عذر خواهی از زنان که با اینکه تیترو دیدن بازم تا اخرش خوندن  

 

منبع : بازی اینترنتی تراوین

 

نامه های بابی....................

 بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد
یه روز بابی به مامانش گفت،
من واسه تولدم دوچرخه می خوام.

مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟
بابی گفت: آره.

مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.

نامه شماره یک 

سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو
بابی

بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.

نامه شماره دو 

سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی

اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پاره اش کرد.

نامه شماره سه 

سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی

بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پاره اش کرد.

تو فکر فرو رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا.

مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.بابی رفت کلیسا.

یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.

نامه شماره چهار 

سلام خدا
مامانت پیش منه! اگه می خواهیش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی 

 

 

منبع : بازی اینترنتی تراوین

اینترنت پر سرعت بی سیم...................

ای روزگار 

این خواهر وبرادر وایرلس بگیرن همه کاراشو تو بکنی اخرشم بگن تو بچه ای و بهت نمیدیم 

حالا جریانو میگم: 

بعد از 2 هفته که انتظار کشیدیم بالاخره اومدن که وایرلس نصب کنند این خواهر و برادر منم نه خجالتی اخر منو مجبور کردن برم بالا سرشون بایسم حالا مگه می رفتن 3 ساعت طول کشید تا وصلش کنند تازه حالا وصل شده میگن تو بچه ای و شیطون گولت میزنه  

اخه مگه شیطون بچه ها رو گول میزنه؟؟؟؟؟؟؟؟  

حالا شما بگین این نامردی نیست؟؟؟؟؟؟؟